اخبار بروجرد

آن مرد یک معلم بود!/ نگاهی به زندگانی استاد فرخپور؛ دبیر دبیرستاهای بروجرد در دهه های ۲۰ تا ۴۰ خورشیدی

محمد گودرزی- عیسی فرخ­پور به سال ۱۲۸۶ه.ش در روستای هزار­جریب[۱] تولد یافت. پدرش رحیم­ خان از خاندان معروف نصراللهی­ ها و از مالکین روستاهای واقع در شرق بروجرد و مادرش گوهر تاج­ خانم، زنی صاحب کمال و باسواد بود. پدر و مادر از همان ابتدا به تربیت فرزند همت گماشتند.

عیسی خواندن و نوشتن را نزد مادر آموخت. بعدها به مکتب رفت و با کتاب­های رایج در مکتب­‌خانه­‌های آن روز آشنا شد. دوران نوجوانی‌­اش با گسترش مدارس جدید در بروجرد هم زمان بود. او از این فرصت بهره جست و تحصیلات به سبك جديد را تا پایان دوره ابتدایی در بروجرد پشت سر گذاشت. سپس راهی تهران شد و در مدرسه معروفِ دارالفنون به تحصیل ادامه­ داد.

تحصيلات عالي او در دانشسرای عالی و به شکل همزمان در دو رشته فلسفه علوم تربیتی و ادبیات فارسی تا دريافت دانشنامه لیسانس انجام یافت. در دانشسرای عالی از محضر استادان بزرگی چون ملك­ الشعرای بهار، بدیع­ الزمان فروزانفر و دکتر تقی ارانی[۲] بهره­‌ها برد.

زنده یاد استاد عیسی فرخ پور (تولد ۱۲۸۶ بروجرد- وفات ۱۳۶۹ تهران) دبیر بسیار جدی و کوشا و سخت گیر ادبیات فارسی دبیرستان پهلوی سابق

ظاهراً ملك­‌الشعرای بهار و دکتر اراني بيشترين تأثير را بر شخصيت فرخ­پور داشتند؛ بعدها همواره در كلاس درس و يا جمع دوستانِ اهل فضل از آن دو استاد، بسيار ياد مي­‌كرد. فرخ­پور با پایان یافتن تحصیل در وزارت فرهنگ استخدام شد و پیشه معلمی در پیش گرفت.

عیسی از جواني به طبیعت و شكار علاقه داشت. بيشتر اوقاتش در دامن طبيعت مي­‌گذشت و گاه شكار هم مي­‌كرد، گرچه شكار، بهانه‌­ای بود كه این گشت و گذار دل­نشین ادامه یابد. اُنس با طبيعت او را سحرخيز ساخته بود. صبح­‌هاي خيلي زود بيدار مي­‌شد و پيش از رفتن به محل كار، در كوچه‌­باغ­‌های با صفاي اطراف شهر  به تفرج مي‌پرداخت. با موسیقی ملي آشنا بود و ردیف‌­های موسیقی را مي‌­شناخت. در سالهای جواني تار می‌­نواخت و با نغمه‌­هاي شورانگيز آن، خلوت شب­های تار را به سپيدي صبحگاهان پيوند می­‌داد.

  همسرش، بانو ایران حقيقي­ طلب، دختری تحصیلکرده و هنرمند از یک خانواده اصیل تهرانی بود. او لیسانس زبان فرانسه داشت و چون عیسی، معلم بود. ازدواج این دو با عشقی وصف­ ناشدنی آغاز شد و علايق مشترکی چون شعر و موسیقی این عشق را رنگي آسماني داده بود. حاصل زندگی مشترک آن دو، تولد پنج پسر و دو دختر بود. پرداختن به امور خانه و فرزندان، این بانوی فاضله را از کارِ معلمی باز داشت و به خانه ­داری و معلمیِ فرزندانش در خانه مشغول داشت. با مراقبت­های خاص مادر، هر هفت فرزند به نیکی تربیت یافتند، از تحصیلات عالیه بهره‌­مند شدند و در مشاغلی ارزشمند به خدمت پرداختند: بیژن (پزشك)، هژیر (دندانپزشكِ مقیم آلمان)، کورش (معلم در بروجرد)، داریوش (مهندس راه و ساختمان در آمريكا)، مهران (معلم، مقیم بلژيك)، مینو (معلم) و مهرآفرید (کتابدارِ دانشگاه لرستان).

 عیسی از نوجواني به خواندن و گردآوری کتاب، عشقی آتشین داشت. با حوصله و دقتِ بسیار مطالعه مي‌­كرد و با خريد كتاب­هاي مورد علاقه­‌اش، مجموعه‌­اي در خور گرد آورده بود. گويي كتاب خواندن و كتاب داشتن به جانش بسته بود. پسرش، كورش می گويد:‌

روزي رضا نعمتي، از مبارزان دوران پيش از انقلاب اسلامی، كه در همين مسير هم كشته شد، در غیاب پدر به خانه ما آمد و وحشت­زده خبر داد كه مأموران امنيتي به دستگيري دبيران و جستجوي منازل­شان مشغول شده‌­اند، آنچه كتاب داريد از بين ببريد. مادر، كه به شدت نگرانِ پدر شده بود، ما را واداشت که شماری از كتاب­هايش را در گوني بریزیم و همه را در باغچه حياطِ خانه دفن كنیم. شب كه پدر به خانه آمد و از ماجرا آگاه شد، به سختي برآشفت. او فریاد می­زد كه مرا هم پيش كتاب­هايم دفن كنيد تا آرام گیرم­. حالِ پدر چنان منقلب شد كه مجبور شديم همان شب، كتاب­ها را از خاك بيرون بیاوريم، تمیز کنیم و دوباره در قفسه­‌ها بچينيم.

   فرخ­پور بيشتر وقت آزادش را به مطالعه مي­‌گذرانید. در همه زمينه­‌هاي ادبي، تاريخي، فلسفي و مذهبي مطالعه داشت. در اين ميان، به مطالعه متون ادب فارسي علاقه خاصی مي­‌ورزيد. اين عشق و علاقه تا واپسين روزهاي زندگي ادامه داشت. حتي در آخرين ماه­هاي زندگي، كه در بيمارستان بستري بود تنها با مطالعه ديوان حافظ دردهاي سنگينش تسكين مي­یافت.

. روزي در پاسخِ يكي از شاگردانش، رضا هاشمي كه پرسيده بود، استاد چه كتاب­هايي را براي مطالعه توصيه می­‌كنيد، گفت: شما دانش ­آموزان وظيفه داريد كه پيش از هر چيز اركان اصلي ادب فارسي یعنی شاهنامه فردوسی، كليات سعدی، ديوان حافظ، مثنوي معنوی، ديوان شمس تبريزی و آثار نظامي را مطالعه كنيد.

   «فرخ­پور خوب می­‌خواند، خوب می­‌فهميد و مهم­تر اين كه خوب نگاه می‌داشت. بازگو كردن مطالبش بسيار عالی بود». نه تنها شاعر بزرگی چون احسان[۳] از فرخ­پور چنين ياد مي­‌كرد بلكه، همكاران و دانش‌­آموزانش به درك بالا و گستردگي دانش او اعتراف داشتند. به گفته عباس زرين، همه فرهنگيان او را به استادي پذيرفته بودند. با اين حال، هر گاه مطلبي را از نویسنده يا کتابی نقل مي­‌كرد، با رعایت اصل امانت­داري و دقتِ تمام، مآخذ گفته خود را معرفي مي­‌نمود. بر خلاف بسياري از به اصطلاح استادان امروزي كه خيلي ساده، حاصل كار ديگران را به نام خود نشر مي‌­دهند و به نوعی «نام» گدايی می كنند، فرخ­پور باور داشت که «عدل، رعايت حقِ غير است و ظلم، تجاوز به حقِ غير.» احسان در اين باره می­‌گفت: 

او بر سر حق، بسيار حساس بود. هيچ چيز، حتي نفسِ خويش را برتر و مهم­تر از حق نمی ­شناخت. اگر قرار بود حقيیمخدوش شود، با تمام ذرات وجودش به هيجان می­ آمد.

   حق­جويي و حق­گويي همراهِ صراحت لهجه، يكي بودن قلب و زبان، درستي و راستي، وارستگيِ اخلاقي و وطن­ پرستي درس­هاي بزرگي بود كه او از استادانی چون ملک­ الشعرای بهار و دکتر اراني آموخته بود.

اين درس­ها چنان با وجودش آميخته شده بود كه همگان فرخ­پور را با اين صفات مي­‌شناختند­. اما در جامعه­‌اي كه به واسطه سلطه چند هزار ساله حكومت­‌هاي وحشت و اختناق، اغلب مردم، نه دو چهره، كه هزار چهره داشتند و دارند، وجود كسي مانند فرخ­پور قابل تحمل نبود. این حق­جويی و حق­گويی، بارها برايش زحمت و دردسر ايجاد كرد.

با اين كه هيچ­گاه به صورت تشكيلاتی فعالیتی علیه رژيم پهلوی نداشت، به تكرار به حراستِ آموزش و پرورش احضار شد. حتي چندبار توسط مأموران امنيتي بازداشت گرديد. هرچند اين بازداشت­ها از چند روز فراتر نرفت، آن اندازه بود كه اسباب نگراني و اضطراب همیشگی همسر و فرزندان را فراهم سازد و آرامش خاطر را از آنان بگيرد. البته خانواده با اين وضع خوي گرفته بود؛ آنها به خوبي می­‌دانستند كه زندگيِ پدر به همين حق­‌جويی و حق­‌گويی بسته است. او كسي نبود كه با گردش روزگار، رنگ عوض كند و نان را به نرخ روز خورد. از اين جهت با وجود زمينه­‌هاي بسيار، هرگز به سَمتِ سِمَت­های اداريی نرفت و گِرد منصب­های مديريتی نگردید و تا سال ۱۳۴۸ که بازنشسته شد، از کلاسِ درس جدا نشد.

کلاس، معبد فرخ­پور بود. هنوز هم در ميان پيشكسوتان فرهنگي شهر، آنان كه چندين سال است به افتخار بازنشستگيی رسيده‌­اند، كم نيستند كساني كه در گذشته نه خيلی دور در حلقه شاگردانش جاي داشته­‌اند و از او خاطرات فراوان و شنيدنی به ياد دارند. اين خاطرات، تصويری زيبا از مردی ميانه با قامتی استوار، صورتی كشيده، چهره­‌ای مصمم و جدی ترسيم می­‌كند. مرد، كلامی محكم و دلنشين داشت و نگاهی نافذ كه در اعماقش صميمت موج می­‌زد.

در پس این چهره مصمم و جدی، قلبي بس رئوف نهفته بود كه در برخورد با دانش ­آموزان، همكاران و مردم كوچه و خيابان، انسانی مهربان، متواضع و با محبت را نمايان می ساخت. از ناروايي­‌های حاكم بر جامعه، دردهايی بزرگ در سينه داشت با اين حال، همواره شاداب و سرزنده به نظر مي­رسيد.

اگرچه به نوعی به طبقه اعيانِ شهر وابسته بود، ظاهرش اين را نمي­ نماياند. ساده زيستي – چه در خانواده و چه در محيط كار و جامعه- از ويژگي­هاي بارِزش بود. لباسش براي سال­هاي سال از نوع پارچه‌­هاي بدون نقش و نگاري بود كه با همه سادگي، هميشه تميز، مرتب و اتو كشيده بود و نوعي تشخص و وقار و در عين حال، برازندگيِ ظاهري به او مي­داد. معمولاً كُت و شلواري تيره رنگ، بيشتر سرمه ­اي با پيراهن سفيد و كراواتي كه گاهي قرمز و گاه روشن يا سرمه اي بود، به تن داشت.

شخصيت او به واقع نمونه يك معلم و فرهنگيِ تمام عيار بود. مرتضي محمدي – از فرهنگیان بازنشسته و شاگردان و همکارانش- از او چنين ياد ميی كند:

­استاد ، فردي مسئول، سخت كوش و وقت شناس بود و به اين موضوع بسيار اهميت مي­ داد. در زمينه كارهاي روزمره، آنان كه با او سر و كار داشتند، مي­ بايست خود را با اين روش او هماهنگ مي­ كردند. زيرا بي ­توجهي به اين موضوع، گاه به بريدن رشته دوستي و يا ترك همكاري منجر مي‌شد. با چابلوسان و افراد چند رنگ، سخت مبارزه مي‌­كرد. مدافع حقوق ضعيفان بود. شغل معلمي را بسيار دوست داشت. هنگام تدريس، ابتدا رئوس مطالب را با خطي زيبا روي تابلو مي­‌نوشت و بعد به توضيح درباره درس مي­پرداخت.

كلاس درس او ساكت و آرام بود و هيچ­گاه دانش ­آموزان را خسته نمي­‌كرد. بلكه به دليل تشريح و توضيح گسترده­اي كه از درس ارائه مي‌­داد، ولع دانش ­آموز به كلاس و درس او بيشتر مي­‌شد.

اغلب، زنگ­هاي تفريح در كلاس مي­‌ماند تا مطالب مورد بحث را تفهيم كند. تا دانش ­آموز به تمام ريز و درشت مطالب كتاب مسلط نبود، نمره قبولي نمي­‌گرفت. در امتحان شفاهي، اگر حاضر جواب نبودي و با تأخير پاسخ مي­گفتي ، امكان تجديد يا مردود شدن بسيار بود.

جمشيد خسروي – فرهنگی بازنشسته و از خویشان و نزدیکان فرخ­پور- خاطرات شیرین و شنیدنی از دوران دانش­ آموزیش را چنین بیان می­‌کند:

استاد به تاريخ و عظمت ايران باستان احترام خاصي مي­‌گذاشت. از بزرگان ادب فارسي به ويژه فردوسي هميشه به بزرگي ياد مي­‌كرد. به زبان و ادبيات فارسي عشق مي‌ورزيد. با اين كه خود زاده روستا بود، اگر دانش ­آموزي نمي‌­توانست فارسي صحبت كند، به شدت بر او سخت مي­‌گرفت. او يك ايران­پرست واقعي بود. با اين كه در كلاس­هاي پایه ۱۱ و ۱۲ دبيرستان درس مي­‌داد، انضباط خاصي بر كلاسش حاكم بود. با این حال، فضای کلی كلاسش، که گاه با شوخي­هاي ظريف همراه می­‌شد شاد و با نشاط بود. با برخوردهاي بجا و مناسبی كه با دانش ­آموزان پرخاشگر داشت، آنها را سر جايشان می­نشاند.

دانش ­آموز بايد هميشه آماده مي­‌بود چون ممكن بود هر لحظه از او پرسش كند. بر یادگیری معانی و حفظ کردن لغت­ها و اصطلاحات هر درس، تاكيد فراوان م‌ي­كرد و به دانش ­آموزان سخت مي­گرفت

. این سخت­گیری در درس انشا به اوج می­رسید. بالاترين نمره­اي كه مي­داد به ندرت به ۱۴ مي­رسيد­. يعني اگر ما در درس انشا نمره ۱۱ يا ۱۲ مي­گرفتيم بسيار شاد مي­شديم. آن زمان فلسفه و منطق را به صورت شفاهي امتحان مي­‌گرفتند. روزي از همه ما درس پرسيد. كلاس ۴۵ نفره روي هم نمره پنج گرفتيم! به برخي از دانش­ آموزان نمره زير صفر داده بود! بعداً با دخالت مرحوم فتحعلي­خان پورپرويز[۴] به آنها كه زير صفر گرفته بودند، نمره صفر داد. به نزديك­ترين افراد حتي، به پسرش، هژير بيهوده نمره نمي­‌داد.

از سخت­گيري او در كلاس دو خاطره به يادم مانده است­. بعد از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شخصي به نام دولتشاهي رئيس شهرباني بروجرد شد. پسر او در مدرسه مورد توجه بود و بعضاً با اعمال نفوذ به او نمره قبولي مي‌­دادند­.

فرخ­پور به او نمره نداد و او تجديد شد. اين مسئله براي استاد دردسر آفرين شد، اما او كوتاه نيامد. پسر فرماندار وقت به نام تيمور مُلكاني در كلاس ۱۱ با ما همكلاس بود ولي دانش ­آموز درس خواني نبود. روزي با يك دسته گل وارد كلاس شد و آن را به فرخ­پور تقديم كرد، شاید با این تصور که از او درس نپرسد. اما استاد بر خلاف انتظار از او درس پرسيد و چون نتوانست پاسخ دهد به او نمره صفر داد. سپس به او گفت كه اگر تمام گل­هاي بروجرد را هم برايم بياوري تا درس بلد نباشي بيست و پنج صدم نمره هم به تو نخواهم داد. با اين حال با روي خوش يك شاخه گل جدا كرد و دسته گل را به تيمور پس داد و گفت كه فردا هم از تو خواهم پرسید.

 آن سال­ها كه كلاس درس و مدرسه قداست و ارزش فراوانی داشت و معلم، در چشم و جان دانش ­آموز در اوج مي­درخشيد، سخت كوشي و جديّت فرخ­پور در تدريس مثال زدني بود. راست است كه مي ­گويند: «حرمت امامزاده با متولي آن است». اي كاش نا اهلان، آنان كه با پيشه و هنر معلمي به واقع بيگانه ­اند، هرگز به حريمِ قدسي كلاس درس راه نمي­يافتند و اين شغل ارزشمند را – كه با رسالت انبيا برابرش دانسته­ اند – چنين از اعتبار نمي ­انداختند. به راستي باید با این سخن هم­صدا شد که وجود امثال فرخ­پور در پياده­ روهاي شهر هم يك سرمايه بزرگ بود. اين گفته عباس زرين، فرهنگی بازنشسته و شاعر و نویسنده بروجردی است  که از او خاطراتي زيبا به ياد دارد:

در كلاس درس با بيان رسا و محكمي كه داشت تا ساعت­ها به ياد دادن و تعليم جدي مشغول بود. در تدريس بسيار جدي و سخت­گير بود. از همه دانش­ آموزان درس مي­خواست و به واقع گذشت هم نمي­كرد. اين سخن او که «يك محصل ايراني بايد به اندازة ريگ­هاي محوطه دبيرستان[۵] لغت فارسي بداند» ضرب­ المثل شده بود. در ادبيات فارسي سخت­گيري ايشان تا مرز تعصب بود. بدخواني يك متن درسي توسط يك دانش­ آموز، او را به شدت برافروخته مي­‌كرد. تا آخر عمر يا مشغول ياد دادن بود و يا ياد گرفتن و واقعاً اين درد بي­‌درمان كه در حال حاضر گريبان­گير جامعه ماست، فقدان چنين معلماني است كه وجودشان در پياده‌­روهاي شهر هم يك سرمايه بزرگ بود. شخصيت استاد چنان بود كه همگان را، اگر هم نمي­‌خواستند مجذوب و مفتون خود مي­‌كرد.

   تمامي كساني كه در پنجاه سال اخير به گونه­‌اي با تشكيلات آموزش و پرورش بروجرد سر و كار داشته­‌اند، در ميان مديران ديروز و امروز اين اداره، از زنده‌­ياد نورمحمدي به عنوان يك فرهنگي فرهيخته، مديري نمونه و فراموش ناشدني ياد مي­‌كنند. اين جمله از اوست كه آقاي فرخ­پور اگر دنبال مقام رفته بود، پُست وزارت هم براي ايشان كم بود. رضا هاشمي با نقل اين جمله مي­‌افزاید:

استاد ترجيح داد كه تا پايان خدمت در آموزش و پرورش، فقط تدريس كند. او عاشق كلاس و درس بود. روزي يكي از شاگردان از او پرسيد كه شما كي بازنشسته مي­شويد؟ اين پرسش بيجا، استاد را چنان منقلب كرد كه یکی از همكلاسي­ها، زنده­‌یاد محمود سرتيپي ياراحمدي، خواست سؤال كننده را تنبيه كند اما استاد مانع شد و در پاسخ گفت كه من وقتي هم بميرم از گورم آتش برم‌ي­خيزد. عشق او به كلاس سبب شد كه تا چند سال پس از بازنشستگي، با رغبت فراوان و بي­آن كه وجهي دريافت كند همچنان به تدريس ادامه دهد.  

   واپسین سال­هاي زندگی فرخ­پور با رنج بيماري و اندوهِ كوچ دو عزيزش همراه شد. همسرش، بانو ایران به سال ۱۳۵۶ فوت کرد و فرخ­پور را تنها گذاشت. او پیش از این، بر اثر مرگ ناهنگام فرزند جوانش، دکتر بیژن فرخ­پور به سال ۱۳۵۱ به ماتم نشسته بود. اما مرگ همسر تأثيري عمیق بر زندگی‌­اش گذاشت و او را به آرامي به کنج خلوت و گوشه­‌نشینی کشانید. از آن پس، بیشتر وقتش را در خانه و به مطالعه مي­‌گذرانید.

ضعف جسمانی ناشی از پيري نيز از دامانِ خوشِ طبيعتي كه سخت بدان دلبسته بود، جدایش ساخت. در اين سال­ها به بیماری فشار خون و اوره بالا گرفتار آمد تا جایی که راه رفتن هم برايش دشوار گشت و تقریباً زمين­گير شد. با شدت گرفتن بيماري، چندي در بيمارستان آسيا در تهران بستري شد و سرانجام در ۲۲ فروردين ۱۳۶۹ جان به جان آفرين تسليم كرد. پيكرش را در بهشت زهراي تهران به خاك سپردند. سرانجام، مردي كه همه وجودش از عشق به وطن و تعليم و تربيت فرزندان ايران ­زمين شعله ور بود، در دل خاك آرام گرفت. زندگی و مرگ عیسی فرخ­پور به طرز شگفتی این سخنان زیبا و ماندگار شیخ اجل، سعدی شیرازی را تداعی می­کند:

 رَحمَ  اللهُ مَعْشَرَ  الْماضين
                                  
كه به مردي  قدم  سپردندی
راحت   جان     بندگانِ      خدايْ
                                  
راحت جان  خود   شمردندی
آن كسان چون كه زنده می‌نشوند
                                  
كاش اين ناكسان  بمردندی!

 

[۱]- از توابع بخش سربند، شهرستان شازند در استان مرکزی. در گذشته و امروز، بیشتر ساکنان و اهالی روستاهای بخش سربند، با شهر و مردم بروجرد در پیوند اقتصادی و ارتباط اجتماعی بوده­ و هستند.

[۲]- دکتر تقی ارانی(۱۲۸۲-۱۳۱۸ه.ش) بنیانگذار هسته سوسیالیستی موسوم به پنجاه و سه نفر که در دوره رضاشاه بازداشت و در زندان کشته شد.

[۳]- غلامحسن اصغرزاده متخلص  و مشهور به احسان، شاعر و اندیشمند معاصر بروجردی (۱۳۱۳-۱۳۸۵)

[۴]- فتحعلی پورپرویز (۱۲۹۴-۱۳۶۸ه.ش) از سرشناس­ترین چهره های فرهنگی بروجرد، ریاست دبیرستان پهلوی بروجرد، بازرس تعلیماتی وزارت فرهنگ و مدیرکل آموزش و پرورش در استان­های مختلف از جمله، خوزستان و فارس در کارنامه حرفه­ای او ثبت شده است.

[۵]- فرخ­پور به محوطه بسیار بزرگ دبیرستان پهلوی سابق، بزرگترین دبیرستان بروجرد و منطقة غرب کشور اشاره داشته است.

تگ ها

مقالات مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Close