اخبار ایران
کرونا و اقتصاد بی اخلاق!
محمدرضا نیک نژاد- همه به ياد داريم که در روزها و هفتههاي نخست فراگيري کرونا، چه آشوبي راه افتاده بود از کمبود و افزايش قيمتهاي سرسامآور ماسک، الکل، ضدعفونيکننده، دستمالکاغذي و… .
آن روزها بهاي برخي از اين نيازمنديهاي هر روزه ناگهان سه يا چهار برابر شد و کمبودشان در روزهايي که تنها و جانها بيش از گذشته نيازمند دوري از استرس و فشار رواني بود، قوز بالا قوز زندگي خانوادههاي متوسط و تهيدست شده بود.
ناگفته نماند که برخلاف هميشه! اين بار اينگونه گرفتاريها تنها مخصوص ما ايرانيان نبود و کموبيش همه جهان درگير کمبود اين نيازمنديها و افزايش بهاي آنها بودند. در همان روزهاي پرفشار، خبرهاي سلسلهواري هم ميآمد از انبارهايی پر از همين نيازمنديها که ميتوانست جان بسياري را از مرگ يا دستکم از استرس مرگآور برهاند و اين خبرها شده بود نمک روي زخم همه!
شايد سادهترين قانون اقتصاد، اصل بنيادين «عرضه و تقاضا» باشد؛ ميزان تقاضا بر افزايش يا کاهش توليد و البته بهاي کالا تأثيرگذار است. در روزها، هفتهها و حتي ماههاي کرونايي، تقاضا براي نيازمنديهاي بهداشتي و خدمات پزشکي بهناگاه افزايش يافت و منطق بازار هم ميگويد توليد و بهاي آن نيز بايد افزايش يابد و اين افزايش تا جايي ادامه مييابد که بازار به تعادل برسد؛ اما نکتهاي که همواره چالشبرانگيز بوده و همچنان در مهمترین بحثها در گستره اقتصاد و البته اخلاق خودنمايي ميکند، «ماهيت و نوع کالا» است.
گماني نيست که نميتوان منطق يا قانوني را که براي يخچال، تلويزيون، خودرو و… کارايي دارد، بدون کموکاست براي کالاهايي که پيوند ناگسستني با جان انسان دارند، به کار برد. خدماتي مانند بهداشت، درمان و آموزش و تا اندازهاي امنيت، کالاهاي عمومي بوده و کمي و کاستي يا دسترسي همگاني به آنها و فراگيري عادلانهشان، سرراست بر زيست مادي و غيرمادي انسان مؤثر است و بايد با احتياط بيشتري براي آنها قانون گذاشت. البته اين موضوع محل گفتوگوهاي اقتصادي-اخلاقي، نهتنها در ميان دوقطبي سوسياليست – ليبراليست، بلکه در دايره توجه اقتصاددانان ليبرالي مانند جان رالز و پيروانش بوده و هست.
يکي از ليبرالهايي که از اخلاق در اقتصاد سخن گفته و ميگويد، «مايکل سندل» است. سندل در يکي از پرخوانندهترين کتابهايش به نام «آنچه با پول نميتوان خريد»، با زباني آسان و مثالهايي روان و در دسترس، چيرگي خشن و خشک اقتصاد بدون اخلاق را به چالش کشيده است. او در اين کتاب نوشته: «ارزشهاي بازاري گاهي ارزشهاي ديگر را ارزشهايي که بايد حفظ کنيم، از ميدان به در ميکند… بعضي چيزهاي خوب زندگي ما اگر صورت کالا پيدا کنند، فاسد ميشوند و ارزششان را از دست ميدهند… بايد ببينيم چيزهايي از قبيل بهداشت، آموزش، زندگي خانوادگي، هنر يا تکاليف مدني را چگونه ارزشيابي کنيم.
اينها مسائل اخلاقي و سياسي است، نه صرفا اقتصادي. ما معتقديم فروختن اين چيزها ارزش غلطي به آنها ميبخشد و نگرش اشتباهي را اشاعه ميدهد؛ اما واقعيت اين است که چالش اخلاقي و سياسي که ما امروزه با آن مواجهيم، بسيار دامنهدارتر و درعينحال، پيشپاافتادهتر است: بازانديشي در نقش و نفوذ بازار در امور اجتماعي ما، روابط انساني و زندگي روزانه ما ».
گرچه جامعه، سياست و اقتصاد ما در هيچيک از قالبهاي حکمراني در جهان امروز نميگنجد، اما شوربختانه منطق خشک و خشن بازار و اقتصاد بدون اخلاق و قدرت بدون نظارت و پول، دامن نهچندان پاک خويش را در همه گسترههاي زيستيمان گسترانده و يکهتازي ميکند.
گماني نيست که در اين گيرودار، بيش از هر چيز بايد پاسدار ارزش اخلاقي جامعهمان باشيم؛ ارزشهايي که بيش از هر جاي ديگر، در حوزه بهداشت، درمان و آموزش، بهعنوان کالاهاي عمومي، خودنمايي ميکنند. بيگمان پول، نه آنکه بد باشد، اما چنان جذابيتي دارد که ميتواند همه روابط را به سود خود دگرگون و جايگزين کند که شوربختانه در روزهاي نخستين کرونا آسيبهاي خشن اين حضور را در گستره بهداشت و درمان با پوست و تنمان حس کرديم و چشيديم.