اخبار بروجرد

زرینی که من می­‌شناختم!

محمد گودرزی (الف، فرهیخته)- «استاد عباس زرین، جان به جان آفرین تسلیم نمود!»

خبر کوتاه بود و بسیار تلخ و ناگوار. هرچند این روزها به شنیدن خبرهایی از این دست خوی گرفته ­ایم؛ گویی از آسمان بلا، منجنیق مصیبت می­بارد!

دُرست است که آدمی را گریزی از مرگ نیست و دیر یا زود، تلخ یا شیرین، همگان طعم مرگ را می‌چشند، اما این روزها، قصه پُر درد کوچ عزیزان، چهره‌­ای بس غریبانه به خود گرفته و غُصه و اندوهِ بازماندگان را دو چندان کرده و به شکلی شگفت، حکایت سوگواری مردم این کهن سرزمین در زمان قتل عام هول­ انگیز قوم مغول را تداعی می­‌کند و کلام آن سخن پرداز واقع بین -کمال الدین اصفهانی- که هنرمندانه آن دردها و رنج­‌ها را به تصویر کشیده است:

دی بر سرِ مُرده­ای دوصد شیون بود              امروز یکی نیست که بر صد گرید!

ما هم سوگوارنه در کنج خلوت خود یه یاد آن عزیز می­‌گرییم، گریستنی از درد، نه فقط از آن رو که «زرین» غریبانه رفت؛ که او سال­ها بود به کُنج خلوت پناه جسته بود و در غربت یار و همسرش، دردمندانه می‌­ساخت و می­‌سوخت و گذشت زمان و فرارسیدن نوروزها هم از غم و اندوه تنهایی‌­اش هیچ نمی­‌کاست:

عید نوروز می­‌رسد از راه

چه كنم؟

خانه ام زعشق تُهی است

نه دگر كس به انتظار من است

نه دلم در هوای روی مَهی است …

***

عباس زرین به سال ۱۳۲۴ در گذر علمدار، کوی دودانگه(خیابان جعفری) بروجرد به دنیا آمد. سالیان کودکی، نوجوانی و جوانی را در این کهن­‌ترین محله شهر و کنار مردم خون­گرم و صمیمی آن پشت سر گذاشت و در مدارس همان محله، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را سپری کرد و پس از اخذ دیپلم از دبیرستان محمدرضاشاه سابق، لباس«سپاه دانش» به تن کرد و چندی در روستاهای مناطق جنوبی کشور به معلمی پرداخت و پس از آن، به استخدام آموزش و پرورش بروجرد درآمد.

همزمان به تحصیل در دانشگاه ادامه داد و پس از اخذ دانشنامه لیسانس، در دبیرستان­های بروجرد به تدریس ادبیات فارسی مشغول شد. قامت کشیده و استوار، رخساره همیشه بشاش، و خوی گرم و صمیمی زرین، او را در جمع همکارانش شاخص کرده بود و خیلی زود، به عنوان «دبیر بامرام» و مردمی در جان و دلِ همگان جای گرفت و محبوب شد.

آنچه که بر محبوبیت زرین می‌­افزود، احساسات رقیق و گرایش­‌های آرمانی و عدالت­‌ خواهانه‌­ای بود که توجه­‌اش را به سوی طبقات رنجدیده و محروم جامعه، جلب می­‌کرد.

این تمایلات مانع از آن بود که مجذوب برنامه­‌های فرهنگی رنگارنگ و خالی از محتوای حکومت وقت شود و با فضای حاکم کنار آید. با این حال، رغبتی هم برای پیوستن به آن دسته از جوانان آرمان­خواه و انقلابیِ شهر، که تنها راه رهایی از استبداد را در مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی جستجو می‌­کردند، نداشت.

هرچند، حس مسئولیت­ پذیریِ اجتماعی و روح سلحشوری آنها را تحسین می­‌کرد، با این شیوه از مبارزه موافق نبود زیرا طبع لطیف زرین، هرگونه رفتار خشونت ­آمیز را برنمی­‌تابید و آن را ثمربخش نمی­‌دانست.

با اوج­ گیری قیام سراسری مردم ایران در سال ۱۳۵۷، فرهنگیان بروجرد – به عنوان اصلی­‌ترین کانون مخالفت با رژیم در شهر- از نیمه مهرماه ۵۷ نخستین تجمعات اعتراض ­آمیز علیه سیاست­ های حکومت وقت را برپا کردند. زرین نیز در کنار دیگر معلمان بروجردی در صفوف مقدم این اجتماعات و تظاهرات شرکت داشت اگرچه به واسطه چهره شاخص و جایگاهی که میان عموم معلمان و دانش ­آموزان یافته بود، نیروهای امنیتی نقش او را پُررنگ­‌تر از دیگران می­‌دیدند. از این رو چندی بازداشت شد و به زندان افتاد.

علیرضا گودرزی، قاضی بازنشسته دادگستری و اولین دادستان انقلاب بروجرد در این ارتباط می­‌گوید:

… گویی همین دیروز بود –حدود آبان یا آذر ۱۳۵۷- معلم‌­ها هر روز در ساختمان دادگستری بروجرد جمع می­‌شدند و به در و دیوار حیاط و داخل راه‌روها اطلاعیه و پوسترهای انقلابی می‌­چسباندند و ظهر، آنها را جمع می­‌کردند و می­‌رفتند. گاهی وقت‌­ها نیز در تراسی که روبروی اتاق کار من بود، سخنرانی می‌­کردند. آقای زرین هم در جمع آنها بود. البته چند نفر از قضات دادگستری از آنها حمایت می­‌کردند و حتی زنده­ یاد غلام علایی، خدمتگزار دادگستری با آنها همکاری نزدیک داشت. یکی از بازپرس­‌های دادگستری، که ساواکی بود، ماجرا را برنتابید و به دستور او، مأموران ساواک به خانه برخی معلمان از جمله آقای زرین یورش بردند و آنها را بازداشت کردند. در ماجرای این دستگیری، به همسر ایشان هم بی ­احترامی  شده بود! پرونده­ های اعتراض به این بازداشت موقت­ ها را من رسیدگی می‌­کردم.

مرحوم علایی نیز رابط خانواده‌­های بازداشت‌ ­شده‌­ها با من بود و پیغام‌­های ما را رد و بدل می­‌کرد.

من هم که در متن انقلاب بودم، احکام بازداشت موقت‌­ها را کلا نقض کردم و دستور به آزادی آنها دادم. آزادی مرحوم زرین از ناحیه من، آغاز دوستی ما شد. حضور معلم ­ها در محوطه دادگستری هر روز ادامه داشت و شعارها هم به تدریج تندتر می‌شد.

این بار گارد شهربانی، وارد عمل شد و حتی مرا به قتل تهدید کردند. در یکی از روزهایی که معلم‌­ها طبق معمول در دادگستری تجمع کرده بودند، مأموران شهربانی با گاز اشک ­آور به آنها حمله ­ور شدند.

اوضاع خیلی بدی پیش آمد، مرحوم علایی و زنده­ یاد محمود زهره(راننده دادگستری) به کمک آقای زرین و چند نفر دیگر از کارمندان، پرونده­ های بایگانی را به داخل حیاط آوردند و آتش زدند تا اثرات گاز اشک­ آور را خنثی کنند. قضات هم خانم‌های معلم را که وحشت­‌زده داخل حیاط بودند به اطاق­ها دعوت کردند و از آنها پذیرایی کردند تا غایله ختم شد. پس از این ماجرا، مرحوم زرین واسطه ما و تظاهرکنندگان شده بود.

به علت همین همکاری ­ها، انقلابیون هیچ­گاه به قضات و یا ساختمان دادگستری بروجرد تعرض نکردند، در حالی که ساختمان دادگستری خرم­ آباد آتش زده شد. به دنبال این همکاری خود جوش و بی آن که خبر داشته باشم، پس از پیروزی انقلاب، به عنوان اولین دادستان انقلاب در بروجرد منصوب شدم، هرچند دو ماه بیشتر در این سِمت باقی نماندم و استعفا دادم. (علیرضا گودرزی، در گفتگو با دوست عزیزم مجتبی مقدسی به تاریخ ۴ فروردین ۱۳۹۹)

   پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، زرین بی آن که به دنبال سهم­ خواهی از خوانِ گشوده انقلاب برآید و در پیِ گرفتن پُست و سِمتی باشد، عاشقانه تدریس در کلاس درس و همنشینی با دانش ­آموزان ساده ­دل را پیش گرفت. با این حال، چندی مورد بُغض و عناد برخی افراد تندرو قرار گرفت و رنجیده خاطر گشت.

خاطرات تلخ آن روزها این معلم آزاده و عدالت­جو را -خواه ناخواه- به خلوتی دل­نشین سوق داد و بیش از پیش، با مطالعه کتاب مأنوس ساخت.

سمت و سوی مطالعات او هرچند شکلی تفننی داشت، بیشتر حول ادبیات و شعر فارسی، و فرهنگ عامه (فلکلور) متمرکز بود.

این مطالعات پس از بازنشستگی در سال ۱۳۷۵ جدی­‌تر دنبال شد. از آن پس کتابفروشی کوچکی در پاساژ شهرسبز برپا کرد و ساعاتی از روز را در آنجا می­‌گذرانید.

کتابفروشی زرین، نه مکانی برای فروش کتاب، که بیشتر محفلی برای گردهمایی دوستان و رفقای همدلش بود که غالبا چون او بازنشسته بودند و ساعات خوشی را به بیان خاطرات تلخ و شیرین سال­های گذشته و بعضاً مباحث اجتماعی و ادبی،در آنجا سپری می­کردند.

مرور این خاطرات، زرین را مصمم‌­تر ساخت که آنچه را از ویژگی­‌های محله دودانگه و خصلت­‌های جالب اهالی آن به خاطر داشت، بنویسد و به نوعی ماندگار سازد.

خود او معترف بود که نه جامعه­ شناس است و نه مردم­ شناس، اما چون بر خلاف چهره ­های سیاسی یا نظامی وابسته به طبقات حاکمه، که صفحات تاریخ از شرح احوال آنها حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ شده، کمتر نویسنده­ ای به زندگی مردم فرودست و پریشان­ روزگار توجه کرده است، علاقه داشت آنچه را که از زندگی این طبقه، درخور اهمیت می‌­دید ثبت کند.

نگارش صدها برگ یادداشت­های کوتاه و بلند از زندگی اجتماعی مردم فرودست شهر بروجرد، حاصل واپسین سال­های زندگی زرین است که بخشی از آنها با عنوان «بروجرد از منظری دیگر» توسط انتشارت فقیهی در سال ۱۳۹۲ چاپ و منتشر شده است. برخی از عنوان­‌های این کتاب عبارتند از: محله‌­ها و کوچه­‌های بروجرد، کفتر و کفتربازی در بروجرد، بازی­‌های بروجرد، قهوه­ خانه­‌ها در بروجرد، بیماری­‌ها و درمان در بروجرد، درویش‌­ها، نان و نانوایی در منازل، درباره نوازندگان محلی، روضه خوانی در بروجرد.

    «یادگار من» عنوان مجموعه شعری است که از زرین توسط انتشارات اندیشمندان کسری در ۱۳۹۵ منتشر گردید. ظاهراً دفتر شعر دیگری هم از او به جا مانده که امید است همراه یادداشت­‌هایش در موضوع فرهنگ عامه بروجرد، توسط تنها فرزند و یا دوستانش برای چاپ و نشر، مهیا شود.

     و سرانجام دفتر زندگی عباس زرین در روز شنبه دوم فروردین ۱۳۹۹ بسته شد. یادش گرامی باد!

تگ ها

مقالات مشابه

3 thoughts on “زرینی که من می­‌شناختم!”

  1. درود بر شما ، استاد زرین که بنده هم در دوره راهنمایی
    و هم دبیرستان ، افتخار شاگردی ایشان را داشته ام خداوند قرین رحمت قراردهد روحش شاد و یادش ماندگار.

    1. زنده یاد عباس زرین حق زیادی بر گردن شاگردان آن زمان و هنرمندان و شاعران و نویسندگان این دوره داشته و دارند،هنوز هم صدای گرم و مناعت طبع او را حس میکنم کا چقدر دوست داشت همه بدانند و آگاه باشند،هر موقع به بروجرد میرفتم متاسفانه با درب بسته شده کتابفروشی اش مواجه میگشتم ،همسایگانش مرا دیگر شناخته بودند،با مرگش حرفهای نزده شده در حلقومم ماندند و ماندند،افسوس و هزاران افسوس که این شهر بزرگی دیگر را از دست داد

  2. ای وای من ای وای من استاد زرین افتخار شاگردی ایشان را داشتم همیشه کلاس درس ادبیات این بزرگوار از اون ساعاتی بود که جز عمر آدم حساب نمی آمد بسیار لذت بخش بود بسیار شوخ طبع بود .خدایش بیامرزد. یادش گرامی .جمشید پیرهادی

پاسخ دادن به علی اکبز گیوکی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این مطلب هم پیشنهاد میشود

Close
Close