اخبار ایراناخبار سیاسی
شهروند مطلع، شهروند منفعل
حبیب اله معظمی- برخلاف تصور شکل گرفته از رقابتهای انتخاباتی سالهای ۹۲ و ۹۶ که چنین برداشت شد رسانه و ارتباطات و افکار عمومی در برنامههای کلان نامزد پیروز انتخابات جایگاه ویژهای دارد، چنین چیزی اما بعد از گذشت پنج سال از آغاز کار این دولت اتفاق نیفتاده که در شرایط حساس کنونی اثبات این ادعا نمایان است.
ما در یکی از بدترین دوران اغتشاش و آشفتگی اطلاعاتی و اطلاعرسانی درکنار اغتشاش در تصمیمگیریها یا بیتصمیمیها یا به موقع نبودن تصمیمهای اقتصادی قرار داریم.
در این شرایط آشفتگی ذهنی و اقتصادی که مردم نیاز به آرامش دارند؛ آرامشی که از سوی منتخبشان به آنها داده شود، گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور لغو میشود و این پیام به مردم منتقل میشود که مسئولان کشور از گفتوگو و اطمینان بخشی به آنها و تزریق آرامش به جامعه و ذهن آنها گریزانند.
در ماههای اخیر ذهن مردم بیش از جسمشان از این شرایط رنج برده و آسیب دیده است. ذهن مردم پر از تنش است و پر از ناآرامی. ناآرامی و تنش ذهنی و عدم اطمینان ناشی از شرایط و قیمتها و خبرهای بد و بیانضباطی و خیلی چیزهای دیگر، کسی هم نیست که به افکار عمومی آرامش بدهد. به این ترتیب افکار عمومی در این تندباد سهمگین به حال خود رها شده است. در میان این شرایط ناآرامی ذهنی و بیاعتمادیها، اما ارتباطات و رسانه و اطلاعرسانی کجا قرار دارند؟
میتوان گفت با مرور عملکرد مدیران و تصمیمگیران عملا جایگاهی برای آن نمیتوان یافت. اینطور که پیداست؛ گوشها بسته است و گوش شنوایی نیست، چرا که عبرت گرفته نشده است و بیاعتنایی به حرف دلسوزان و کارشناسان موج میزند.
واقعیت شرایط کنونی را نه تنها باید دید و جدی گرفت بلکه جامع دید و بخش مغفول آن است که مردم در ماههای اخیر نگران شدهاند، نگرانی روز افزون و بیاعتمادی و عدم اطمینانشان نسبت به آینده(اقتصادی) رو به فزونی است. اینکه این ایجاد نگرانی منشأ خارجی دارد یا داخلی و سوء تدبیرها و مدیریتها، به این یادداشت مربوط نمیشود، اما نگرانی مردم و افکار عمومی که رها شدهاند واقعیتی است که به درستی وظیفه این نوشته است. چرا مدیران و تصمیمگیران در شرایط کنونی کشور بیش از گذشته به رسانه و ارتباطات با مردم وقعی نمینهند؟
از گفتوگو با مردم گریزانیم یا در فکرش نیستیم؟ با مردم باید حرف زد آن هم صادقانه و نگرانیهایشان و روح و روان پریشان و ناامیدشان را دست کم کنترل کرد. دوران اطلاعیه صادر کردن آن هم خطاب به مردم و شکل ارتباطات و اطلاعرسانی یکسویه گرفتن، گذشته است.
بانک مرکزی بهعنوان نهاد اصلی تصمیمگیر در شرایط کنونی هم در پنج سال اخیر و هم بهخصوص در پنج ماه اخیر بهشدت از فقدان ارتباطات مردمی رسانهای آسیب دید. حرفهای مردم شنیده نشد با مردم گفتوگو نشد رسانهها مورد مشورت و رفع نگرانی قرار نگرفتند. قائل نبودن آنها به افکار عمومی و رسانهها در معادلات اقتصادی خود بود که نتیجه آن این شد که یکی از بدترین دورههای اطلاعرسانی در ایران در این دستگاه، طی چند سال و چند ماه اخیر رقم خورد.
دلیل این ادعا اظهارات رئیس جدید بانک مرکزی است که در نخستین سخنان خود در این سمت، یکی از برنامههای مهم خود را اطلاعرسانی به مردم و شفافسازی و توجه به افکار عمومی و رسانهها ذکر کرده است.
پس فقدان این برنامه در گذشته بوده که این موضوع را در رأس برنامههای رئیس جدید قرار داده است. در شرایط جدید خروج آمریکا از برجام و التهاب آفرینی در جامعه ما ناشی از این خروج، از سوی مسئولان امر از داشتن برنامه اقتصادی و نظامی و… برای مقابله با این وضعیت سخن رانده شده است، اما جایگاه افکار عمومی کجاست.
جایگاه افکار عمومی همانجاست که آقای ترامپ را که ممکن است کسانی او را دور از درایت و فکر بخوانند، در نشست مطبوعاتی پس از دیدار روز دوشنبه همین هفته با نخست وزیر ایتالیا در واشنگتن، از تمایلش به دیدار و مذاکره با همتای ایرانی خود سخن گفته است.
او به این ترتیب افکار عمومی جهان و ایران را به سوی خود جلب کرده است که نشانگر آن است به افکار عمومی نیاز دارد تا تصویر مخرب و جنگ افروز از وی ترسیم نشود، بلکه اهل مذاکره و مدارا به نظر برسد. مدیریت کشور در شرایط جدید و حساس کنونی درکنار دیگر نیازهای اساسی به یک برنامه، یک پیوست و ضمیمه ارتباطاتی-رسانهای نیاز دارد که اجرای آن با حمایت دولت به دست رسانههای خصوصی و مستقل و علاقهمند به سرنوشت ایران باشد، نه رسانههایی که یا غیر منصفند و یا مجیزگو و فقط تصویری گل و بلبلی از شرایط ترسیم میکنند.
شاید توجیه نه چندان قابل قبول مسئولان این باشد که بهدلیل شرایط خاص حاکم بر کشور اطلاعرسانی بعد استراتژیک و هم محرمانه(بهرهبرداری دشمن) پیدا میکند که درجواب میتوان گفت چه وقت شرایط خاص و استثنایی بر کشور حاکم نبوده است و ما در چهار دهه اخیر همواره با این توجیه که تنها در موارد نادری درست بود، مواجه بودهایم. همچنین مگر نمیتوان در شرایط خاص به افکار عمومی اطلاعرسانی کرد و آنها را به تندباد حوادث و اغتشاش اطلاعاتی حاکم بر ایران حواله نداد؟
مسئولان جدا و عملا بایستی برای شهروند آگاه و مطلع در برنامهریزیهای خود در گذر از این شرایط جایگاه قائل باشند. حکومت برای مردم است و اساس و سازنده آن مردمند بنابراین به مشارکت آنها نیاز است. شهروند منفعلی که از اقدامات مسئولان آگاه نیست و با اطلاعرسانی و آگاهی بخشی توجیه نشده است نمیتواند در امور اداره جامعه مشارکت داشته باشد و به تبع آن مدیران نمیتوانند موفق باشند.
جامعه مشارکتی و مدیران مشارکت پذیر لاجرم نیازمند مشارکت مردمند و مشارکت مردم بدون اطلاعرسانی و اقناع و آگاه ساختن آنها امکانپذیر نیست. ما از تجربه دوران جنگ و ایجاد ستاد تبلیغات جنگ(البته با اصلاحات و بازنگری در شرح وظایف و کارکرد آن) به خوبی میتوانیم بهره ببریم. البته نه صرفا با تقویت جنبه احساسی و پروپاگاندایی آن بلکه جنبههای اقناعی و توانمندسازی آگاهیبخشانه شهروندان.
به ادعای جمله ابتدای این نوشته باز میگردیم که دلیل آن ادعا این است که در این پنج سال، کدام برنامه تحولساز و توسعهای برای ارتباطات و رسانهها از سوی دولت اجرا شد؟ دولت برای شرایط خطیرتر پیش رو به مردم و افکار عمومی بیش از پیش نیاز دارد. بنابراین نباید آنها را به حال خود رها کرد تا به علت بیتوجهی به اطلاعرسانی و اقناع افکار عمومی، مردم در تنش ذهنی، بیثباتی قیمتها و عدم پاسخگویی مسئولان عذاب بکشند.
آرمان
* پژوهشگر و مدرس ارتباطات