آسیب های اجتماعی

چرا مردم ایران شاد نیستند؟

در ایران احساس درماندگیِ- نه لزوما خود درماندگی- شهروندان بزرگترین موردی است که باعث افت نشاط در جامعه شده است و باور ایرانیان این است که بر موقعیت‌های چالش زا و استرس زا کنترلی ندارند.

روزهای بروجرد- نبود نشاط اجتماعی در جامعه، مساله‌ای است که در سال‌های اخیر، بار‌ها در مورد آن صحبت شده است. همچنین با حوادث تلخ سال جاری و بعد از حادثه سقوط هواپیما یاسوج- تهران، در فضای عمومی جامعه نوعی افسردگی و ناامیدی مضاعف به چشم می‌آید.
چرا مردم ایران شاد نیستند؟
چرا مردم ایران شاد نیستند؟

به گزارش فرارو، بعد از این حادثه وزیر کشور به موضوع نشاط اجتماعی اشاره کرد و گفت: نبود نشاط اجتماعی یکی از موضوعاتی است که خانواده‌های ما را به انزوا و بیماری کشانده است. همه دست به دست هم داده‌ایم و جامعه را افسرده کرده‌ایم.

همچنین بر مبنای “گزارش جهانی شادی”، در سال ۲۰۱۶ ایران از لحاظ شاخص‌های نشاط عمومی در میان ۱۵۷ کشور موردبررسی در رتبه ۱۰۵ قرار دارد. بر اساس گزارش “آینده پژوهی ایران ۱۳۹۶” مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری، هم ۷۵ درصد از مردم دچار یاس و نا امیدی هستند.نشاط اجتماعی چگونه به دست می‌آید؟
در نگاه اول به نظر می‌رسد بهبود شرایط اقتصادی عامل بسیار مهمی در افزاش نشاط اجتماعی است، اما پیمایش‌های بین المللی مورد دیگری را نشان می‌دهد.
رحمانی خلیلی جامعه‌شناس اقتصادی و توسعه، نقطه شروع پیدایش مفهوم نشاط اجتماعی را بحران‌های اجتماعی کشور‌های توسعه یافته می‌داند.
به گفته او در آن دوران شواهد نشان داد همیاری و مصاحبت سهم بیشتری نسبت به درآمد در خوشبختی افراد دارند. تحقیقات زیادی نشان می‌دهد منبع اصلی شادابی به جای درآمد، “حمایت اجتماعی”* است.
مهدی مسلمی فر در گفتگو با فرارو عامل اقتصادی را تنها عامل یاس و نا امیدی در ایران نمی‌داند. او با مقایشه شرایط ایران و هندوستان می‌گوید: مثلا مردم ما با اینکه نسبت به مردم هندوستان در بسیاری زمینه‌ها امکانات بیشتری دارند، اما به اندازه آن‌ها شاد نیستند.

هند به لحاظ نسبت جمعیت و امکانات نتوانسته امکانات مورد نیاز مردمش را فراهم کند، اما مردم شادی دارد؛ یعنی در چهره مردمش حتی آن کسی که گدایی می‌کند احساس غم و خشمی که در چهره و رفتار عمومی ایرانی‌ها می‌بینید، مشاهده نمی‌شود.اما عامل اصلی نبود نشاط اجتماعی در جامعه ایران چیست؟ آیا با پیروی از تحقیقات جهانی می‌توان نبود حمایت اجتماعی را مهم‌ترین عامل فقدان نشاط اجتماعی در کشور دانست؟

مهدی ملک محمد روانشناس در گفتگو با فرارو با بیان شرایط متفاوت جامعه ایران، مهم‌ترین عامل نبود نشاط اجتماعی در کشور را “احساس درماندگی” می‌داند.

به اعتقاد این روانشناس پیش‌بینی ناپذیر بودن آینده و عدم کنترل مردم بر شرایط استرس زا، بوجود آورنده فضای ناامیدی و افسردگی در کشور است.

این روانشناس با توضیح علت‌های دور شدن فضای جامعه ایران از نشاط اجتماعی، ایجاد فضای اعتماد در جامعه و صداقت و مسئولیت پذیری حاکمیت در قبال تصمیمات را راهکار مقابله با فضای یاس در جامعه و ایجاد نشاط اجتماعی می‌داند.
متن کامل گفتگو فرارو با این روانشناس در ادامه می‌آید:
بسیاری از جامعه شناسان در دنیا، حمایت اجتماعی را عامل اصلی ایجاد نشاط اجتماعی می‌دانند، به نظر شما مهم‌ترین علت نبود نشاط اجتماعی در جامعه حال حاضر ایران چیست؟
حمایت اجتماعی این است که فرد این احساس را داشته باشد که در جامعه تنها نیست و در موقعیت‌های استرس زا و چالش انگیز از حمایت‌هایی برخوردار است.
اما به نظر من عامل اصلی پایین بودن شادی و نشاط اجتماعی در ایران، این پدیده نیست.
به اعتقاد من مهمترین مشکل، احساس درماندگی جامعه ایرانی است. طبق نظریات روانشناسی اساس افسردگی احساس درماندگی است یعنی افراد از لحاظ ذهنی این باور را داشته باشند که برموقعیت‌های چالش زا و استرس برانگیز زندگی شان کنترلی ندارند و نمی‌توانند آن را مدیریت کنند.
این مساله به طور گسترده به سو مدیریت‌هایی که در دهه‌های اخیر نسبت به جامعه ایرانی بوجود آمده است بر می‌گردد.
یک نمونه ساده را در نظر بگیرید: وقتی پشت چهارراه هستید وچراغ قرمز قرار است ۴۰ ثانیه دیگر سبز شود، اما یک دفعه می‌شود ۷۰ ثانیه. این یعنی در محیط زندگی ما حتی عبور از چراغ قرمز هم قابل پیش بینی و تحت کنترل من نیست.
همینطور در بحث‌های کلان. مثلا وزیر آموزش پرورش به صورت خلق الساعه تصمیمی می‌گیرد که زندگی ده‌ها هزار دانش آموز را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
در حالیکه در کشور‌های توسعه یافته، مدیریت حساب شده، از پیش اعلام شده و قابل کنترل توسط شهروندان وجود دارد. یعنی شهروندان احساس می‌کنند نسبت به تصمیمات مدیریتی می‌توانند تاثیر گذار باشند. اگر عمل خلاف قانونی اتفاق افتاد به عنوان شهروند می‌توانند حق خودشان را بگیرند.
اما این مکانیسم در کشور ما وجود ندارد؛ ممکن است که قانون گذاران و اهالی حقوق بگویند که قوانین ما مترقی است، اما بین خود یک پدیده و احساس مردم نسبت به آن پدیده تفاوت وجود دارد.
ممکن است در شهری باشید که هیچ خشونت و بی قانونی وجود نداشته باشد، اما مردم آن شهر احساس نا امنی داشته باشند. این احساس از یک جایی نشئت می‌گیرد؛ ممکن است اخبار نادرست داده شود، امنیت فقط در ظاهر وجود داشته باشد و…
در ایران احساس درماندگیِ- نه لزوما خود درماندگی- شهروندان بزرگترین موردی است که باعث افت نشاط در جامعه شده است و باور ایرانیان این است که بر موقعیت‌های چالش زا و استرس زا کنترلی ندارند.
مثلا دلار در یک سال ۱۰۰۰ تومان افزایش قیمت پیدا می‌کند و حاکمیت به جای اینکه تدبیری اتخاذ کند جوری رفتار می‌کند که انگار دولت و حکومت هم توان مقابله با این پیش بینی ناپذیری را ندارند.
در موقعیت‌های بحرانی مثل زلزله، آتش سوزی، سیل و عوامل این چنینی این وضعیت را به صورت شدیدتری می‌بینیم. احساس می‌کنیم فقط «شهروندان اند وشهروندان» و حاکمیت نمی‌تواند این ماجرا را جمع کند.
پس احساس درماندگی مردم بعد از هر بحرانی شدید‌تر خواهد شد و ظاهرا این میزان احساس درماندگی به صورت تصاعد هندسی بالا می‌رود و اینکه تا کجا پیش برود قابل پیش بینی نیست.
بنابر نظریات روانشناسی که بر اساس تحقیقات گسترده‌ای مطرح شده، درماندگی شروع و علت افسردگی است و نشاط در مقابل افسردگی قرار دارد.
بنابر این می‌توان گفت: هرچه احساس کنترل بیشتری بر زندگی داشته باشید، نشاط شما بیشتر خواهد شد و هرچه کنترل کمتری داشته باشید و احساس درماندگی را تجربه کنید احساس نشاط بسیار کمتری را در زندگی خود و کل اجتماع خواهید دید.
با توجه به تعدد حوادث تلخی که در این مدت اتفاق افتاده است، به نظر می‌رسد جامعه دچار نا امیدی و افسردگی مضاعف شده است. چه اتفاقی می‌افتد که یک حادثه یا تصادف چنین تاثیراتی بر جامعه می‌گذارد؟ حکومت چگونه می‌تواند جامعه را از این فضای نا امیدی و افسردگی دور کند؟
حکومت نباید مشکل را موردی ببیند. فقط دنبال این نباشد که این هواپیما چرا سقوط کرد. این یعنی تقلیل دادن موضوع به یک مساله بسیار کوچک و ندیدن یک فرآیند بزرگتر.
دولت باید به این فکر کند چرا مردم نسبت به سقوط هواپیما که می‌تواند در هرجایی اتفاق بیافتد چنین احساسی داند و این مساله به عنوان عامل افزایش احساس درماندگی درآمده است.
باید دنبال چرایی این نوع مسائل باشد. اینکه چرا شایعات در مورد سقوط هواپیما یا کشتی سانچی آنقدر به صورت گسترده میان مردم مقبولیت دارد. چرا مردم حس نمی‌کنند این فقط یک حادثه بوده؟ چرا مردم احساس می‌کنند هرچه غم و غصه هست فقط در بین ایرانیان وجود دارد و برای دیگران وجود ندارد؟
همه این‌ها حتما به سوء مدیریت بر می‌گردد. حتما به این برمی‌گردد که حکومت ماجرا‌هایی را در طول سالیان متعدد جوری بیان کرده که بعدا مردم فهمیده‌اند طور دیگری بوده، یا مسائلی را لاپوشانی کرده و بعدا افشا شده است؛ مثل قضیه اختلاس‌ها. این مسائل سال‌ها وجود داشته و با روی کار آمدن یک جناح دیگر، برملا شده است مثل ماجرای بابک زنجانی که مورد احترام دولت قبل بود.
مردم در یک فرآیند بلند مدت، سال‌ها شاهد این وضعیت‌ها هستند؛ بنابر این دیگر نمی‌پذیرند حادثه فقط حادثه است. پس شایعات در جامعه‌ای که مردم بسیار درمانده هستند بسیار قدرت بیشتری دارد تا اخباری که گفته می‌شود؛ و نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که در همه وضعیت ها، نهاد حاکمیت اصرار دارد که ماجرا عادی و طبیعی بوده است.
اگر منِ روانشناس غم، رنج و استرسی که مراجع من تجربه می‌کند را نپذیرم و بگپویم به دلایل واهی این احساس را دارید، می‌گوید این اصلا نمی‌فهمد من چه می‌گویم.
وقتی مدام می‌گوییم کشتی به دلیل طبیعی غرق شد، سقوط هواپیما امری عادی بود، ارز به دلیل واهی بالا رفته است و…
بعد از مدتی اعتمادی به نهاد حاکمیت وجود ندارد، چون هیچ چیز را نپذیرفته و گفته طبیعی است. چون اگر پذیرفته شود که این سوانح غیر طبیعی بوده یکی هم باید مسئول این غیر طبیعی بودن باشد. و، چون کسی نمی‌خواهد مسئولیت را به عهده بگیرد فرآیند را عادی جلوه می‌دهد.
چیزی که در جامعه ما اتفاق افتاده است این وضعیت است و همه این‌ها دست به دست هم داده اند که ما یک جامعه درمانده داشته باشیم که احساس می‌کند در وضعیت‌های متعدد اقتصادی و مدیریتی کنترل ندارد.
در مورد سقوط هواپیما- که اینبار روسی هم نبود- شما می‌بینید که مردم می‌گویند در ناوگان هوایی ایران حتی به هواپیمای فرانسوی هم نمی‌شود اعتماد کرد.
بحثی وجود دارد به نام “یادگیری مشاهده ای”. شما اخبار رامی بینید و از آن برای خودتان درس می‌گیرید؛ اخبار منفی مردم را آرام به درماندگی سوق می‌دهد و حتی اگر خودشان در آن حادثه آسیب ندیده باشند. این گونه حوادث تاثیر روانی و تربیتی خودش را بر جامعه می‌گذارد.
پی نوشت:
*بر اساس تعریف علمی به اعتقاد شخصی که در نتیجه آن، فرد دوست داشته می‌شود، مورد احترام قرار می‌گیرد و ارزشمند می‌شود و به یک شبکه اجتماعی و تعهدات متقابل وصل می‌شود، حمایت اجتماعی می‌گویند.

مقالات مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این مطلب هم پیشنهاد میشود

Close
Close