اخبار بروجرد

کتابفروشی های قبل از تاریکی

روزهای بروجرد- مقابل ردیف دستفروشان جایی برای خود دست و پا کرده است به امید اینکه در آن ازدحام، عده‌ای از مردمی شتاب زده را به خریدن کتاب تشویق کند تا روز او هم بی روزی نماند.

نامش زهرا است، ماسک را بیشتر از حد معمول روی صورتش بالا کشیده است و با پوششی که بر پیشانی دارد چیز زیادی از چهره اش نمی بینی، با اشتیاق و پرانرژی عابران را به درنگ پای بساط کتاب هایش فرا می خواند.

کتاب ها را خوب می شناسد و رمان های معروف و خواندنی را که در فهرست مورد علاقه هر اهل خواندنی قرار دارد در بساطش جای داده است، سلیقه آنان را هم که زیاد اهل مطالعه نیستند و سبک خاصی را دنبال نمی کنند بی جواب نگذاشته است، کتاب هایی با موضوع اطلاعات پزشکی، گیاهان دارویی و نکات روانشناسی دارد.

می گوید دوستش لیلا در گوشه دیگری از شهر بساط کتاب دارد و حالا که هوا زود تاریک می شود درست در حوالی ساعاتی که خیابان شلوغ تر و امکان خرید کتاب هایشان بیشتر می شود مجبور هستند به شهر خود بازگردند.

دختر کتابفروش با اینکه در کلام به این شغل آبرومندش که از قِبل آن می تواند هزینه دانشگاه را تامین کند رضایت دارد اما می گوید: با بساط کتابفروشی در شهر خودم، از نگاه نه چندان مثبت اقوام در امان نیستم و ترجیح می دهم رنج تردد جاده را قبول کنم و در شهر دیگری به کارم ادامه دهم.

دختر جوان می گوید: هر روز هفته را به یکی از شهرهای استان می روند و تا قبل از غروب آفتاب به خانه باز می گردند و شهرهایی مثل بروجرد را چون فروش بیشتری دارند ممکن است ۲ روز در هفته بیایند.

او ادامه می دهد: صبح ها مردم گویی عجله دارند، خیلی توجهی به ما ندارند و خریدی نمی کنند اما عصرها آسوده تر به نظر می رسند، وقتی از آنها دعوت می کنیم به کتاب ها نگاهی بیندازند توقف و درنگ بیشتری دارند.

زهرا که ساکن خرم آباد است هر روز با دوستش برای فروش کتاب به سایر شهرهای استان می روند و در پاسخ به اینکه استقبال مردم از خرید کتاب چگونه است می گوید: بروجرد خوب است و همه شهرهای دیگر که می رویم به نسبتی شبیه هم از کتاب استقبال دارند.

در قسمت دیگری از خیابان پرتردد شهر که دست فروشان رونق و تکاپوی پرهیجانی به آن داده اند دوست زهرا بساط کتاب هایش را پهن کرده و چهارپایه ای کنار بساط کتاب ها گذاشته است، گاه گُداری برای رفع خستگی می نشیند اما بیشتر سرپا است تا عابران را به دیدن کتاب ها دعوت کند.

کتاب ها روی چیزی شبیه به سفره چیده شده اند، اطلاعات عمومی و دانستنی ها، رنگ آمیزی و داستان هایی برای گروه سنی نوجوانان را می توان در سفره کتاب او مشاهده کرد، دختر جوان می گوید: مردم به کتاب که می رسند احساس می کنند نباید بابت آن زیاد هزینه کنند و آن را کاری اقتصادی نمی دانند اما گرانی سایر اجناس را راحت تر می پذیرند.

می گوید: سابقه تبلیغ و فروش کتاب را بصورت مراجعه به ادارات مختلف و درب منازل دارم اما چندان آن شیوه فروش کتاب را نمی پسندم، وقتی وارد اداره ای می شدم گویی مزاحم اوقاتشان بودم و با رفتار و کلامشان اذیت می شدم، گاهی هم با نگاه های تحقیرآمیز می پرسیدند مگر این کار چقدر برایتان درآمد دارد؟ که این تلخی کلام باعث خستگی بیشتر می شد.

دختر جوان ادامه می دهد: گاه برای فروش کتاب به درب خانه ها هم مراجعه داشتم و آن شیوه حتی سخت تر از ادارات است چون بسیاری از صاحب خانه ها فکر می کردند قصد دارم آنها را وادار به خرید کنم و با تصور اینکه وارد حریم خصوصییشان شده ام حالت تدافعی می گرفتند.

وی می گوید: خیابان مکان امن تری برای فروش کتاب است، با پهن کردن سفره کتاب هایت در امتداد همه دستفروشان دیگر، امنیت خاطر بیشتری داری که دست کم کسی نمی تواند با کلام، نگاه یا رفتارش باعث آزارت شود.

دختر جوان می گوید: بدون واهمه و ترس از اینکه احساس کنی وارد فضای دیگران شده ای، در مکانی عمومی مثل خیابان، عابران را دعوت به خرید کتاب می کنی آنکه می خواهد دعوتت را می پذیرد آنکه نمی خواهد می گذرد.

دختر کتابفروش در حالیکه کم کم کتاب ها را در ساک مشکی بزرگی جای می دهد تا قبل تاریکی هوا به همراه دوستش به شهرشان بازگردند با لبخند می گوید: کاش علاقه مندان به کتاب بیشتر به خیابان می آمدند .

دختران کتابفروش که گذر زندگیشان بستگی به نگاه خریدارانه مردم به کتاب دارد بساط خود را در ساک هایشان جای می دهند و راهی شهرشان می شوند تا فردا را با امید به نگاه مردم به سفره کتابشان راهی شهر دیگری شوند.

میزان کتابخوانی هر جامعه ای با بررسی سرانه مطالعه سنجیده می شود که در ایران هنوز درصد دقیق قابل استنادی که مورد تایید همه متولیان امور کتاب و مطالعه باشد در این زمینه وجود ندارد بطوریکه این رقم  از چنان طیف وسیعی برخوردار است که از ۲ دقیقه تا ۷۰ و چند دقیقه را در بر می گیرد.

می توان گفت تفاوت در ارائه میزان سرانه مطالعه علاوه بر اینکه نشان دهنده تنوع نهادهای مرتبط با موضوع کتاب و کتابخوانی است بیانگر عدم تفاهم در دیدگاه دستگاه و نهادهای مختلف مرتبط با موضوع کتابخوانی و مطالعه در کشور است.

احساس نیاز به کتاب نوعی اولویت بخشی به مطالعه است که می تواند بر حوزه های مختلف اثرگذار باشد، بعبارتی اگر افراد به مرحله ای برسند که خواندن را ضروری بدانند در بسیاری از شیوه های نادرست زندگی خود که اثرات نامطلوبی بر محیط پیرامون و محیط زیست دارد، تجدید نظر می کنند.

بدون شک اگر مردم مطالعه ای چه بصورت خواندن کتاب و مقاله در خصوص بحران آب و خشک شدن سفره های آب زیر زمینی داشتند از بسیاری رفتارهای تهدید آمیز و آسیب زا به طبیعت خودداری می کردند.

سلمان احمدوند نویسنده و پژوهشگر می گوید: از مظلومیت زبان و ادبیات فارسی در جامعه دانشگاهی و بازار کار تا غربت کتاب و کتابخوانی در ایرانِ امروز راه چندانی نیست، بنابراین میان آسیب های اجتماعی فزاینده ای که گریبان جامعه را گرفته است و شمار ناچیز کتابخوانان یک کشور هشتاد میلیون نفری، نسبت بسیاری وجود دارد.

وی گفت: بنا به آمارهای رسمی در حالی که طبق استانداردهای جهانی باید ۱۵ میلیون کتابخوان حرفه ای در ایران وجود داشته باشد که همواره بخشی از درآمد و کسری از زمان خود را به امر خرید و خواندن کتاب اختصاص دهند، تنها قریب به یک میلیون کتابخوان در کشور وجود دارد.

احمدوند افزود: از این میان نیز نزدیک به نیم میلیون از کتاب «بهره ابزاری» می برند، یعنی کتاب را نه برای انسِ خاطر با محبوب ترین مخلوق ذهنِ بشر و اندوختن دانش و بینش بلکه برای کامیابی در آزمون های درسی، راه یافتن به دانشگاه و کسب مدرک مطالعه می کنند.

درنگ‌ بر نظرات کارشناسان و صاحبان اندیشه در عرصه کتاب و کتابداری این نکته را یادآوری می کند  که وضعیت مطالعه و کتابخوانی مردم مطلوب نیست و این عدم مطلوبیت در عصر ارتباطات و گسترش فضای مجازی هم تداوم پیدا کرده است.

عبدالله کوثری شاعر، مترجم و ویراستار برجسته که برگردانِ آثار بسیاری از نویسندگانِ تراز اول آمریکای لاتین را از انگلیسی به فارسی در کارنامه خود دارد در یادداشتی انتقادی، بیگانگی جوانان با کتاب و کتابخوانی را ضایعه ای بزرگ دانسته و گرایش جامعه را به مصرف گرایی و به تعبیر وی «شکم چرانی» و اعتیادِ بیمارگونِ قشرهای وسیعی از مردم به لوازم تکنولوژیک جدید، به ویژه گوشی های همراه را از نشانه های ورشکستگی فرهنگی برشمرده است.

غیبتِ کتاب از زندگی ما ایرانیان و یا حذفِ عامدانه آن به رغم توانِ کتاب خریدن و کتاب خواندن به هر علتی که باشد نشانه افولِ حزن انگیز ستاره  فرهنگ در سرزمینی است که در شرح احوال یکی از بزرگانِ تاریخ اندیشه اش، ابونصرفارابی نوشته اند به دلیلِ فقر و نداشتن نور کافی در خانه  پدری، شب ها در زیر نور چراغ پاسبانانِ شهر کتاب می خواند!

 

گزارش: ایرنا

 

تگ ها

مقالات مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این مطلب هم پیشنهاد میشود

Close
Close